ایســـتگــاه مطالــعه اهل قلم و اندیشه فــــدکـــــ

بر آستـان فرهیختگــی و دانش افروزی

ایســـتگــاه مطالــعه اهل قلم و اندیشه فــــدکـــــ

بر آستـان فرهیختگــی و دانش افروزی

ایســـتگــاه مطالــعه اهل قلم و اندیشه فــــدکـــــ
کتابخانه فدک در ساختمان استیجاری به متراژ 125 متر ،دارای سالن مطالعه ،اتاق مجزاء بخش کودک و بخش مرجع می باشد.
سال تاسیس:1392
جلد منابع: 7061
دارای اینترنت ADSL پرسرعت مجزا برای اعضا.
روزهای مراجعه به کتابخانه فدک فیض آباد،به شرح زیر می باشد.
خانم ها: روزهای زوج - شیفت بعدازظهر
آقایان: روزهای فرد - شیفت صبح
آدرس کتابخانه:همدان- فامنین- فیض آباد
ارتباط با کتابخانه فدک
081-36868237

بایگانی
نویسندگان
۲۴ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۵۶

معرفی کتاب سوغاتی

«سوغاتی»

پدیدآور: مسلم ناصری

 ناشر: به‌نشر

تعداد صفحات: ۲۴

آشنایی با برخی مفاهیم تاریخی تأثیر چشمگیری بر فرهنگ و سبک زندگی ما دارد و آموزش آن به کودکان، می‌تواند آن‌ها را برای زندگی در جامعه و رویارویی با موضوعات گوناگون علمی، فرهنگی و اجتماعی مهیا سازد. مفاهیم آموزشی به کودکان بایستی به طور غیرمستقیم و با زبانی ساده و روان بیان شود تا کودک را برای درک و مفاهمه دچار چالش زیادی نکند. آموزش مطالب تاریخی به ویژه با موضوع دینی حساسیت بیشتری دارد که مربیان و نویسندگان این حوزه باید توجه ویژه‌ای به آن داشته باشند.

«سوغاتی» نام کتابی است از مجموعه «قصه‌های شیرین از زندگی معصومین علیه‌السلام» که روایتگر فرازهایی از زندگی پُربرکت امام جواد علیه‌السلام است. قصه‌های این کتاب که با توجه به سن و سال کودکان دبستانی انتخاب و بازآفرینی شده، ساده و خوشخوان است و از طریق هماهنگی با تصاویر کتاب، روایت جذاب‌تری به خواننده ارائه می‌کند. رنگ‌های شاد و گرافیک ساده تصویرها با متن قصه‌ها همراهی می‌کند و بدین وسیله تجسم وقایع تاریخی داستان برای کودک آسان‌تر می‌شود.

کتاب با مقدمه ای تحت عنوان «تصویری از بهار» به شرح مختصری از زندگی امام جواد علیه‌السلام می پردازد؛ قصه‌های کتاب نیز عبارت‌اند از: «چرا فرار نکردی؟»، «همان کیسه سکه»، «سوغاتی»، «تشنه‌ای در بیابان» و «ساکت باشید».

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«می‌ترسید اگر بگوید، یاران امام فکر کنند دروغ می‌گوید؛ ولی به آن پول نیاز داشت. برای چنین روزی پس‌اندازش کرده بود. تا شب باید آن سکّه‌ها را تهیه می‌کرد و به طلبکارها می‌داد. به راه افتاد. از جلوی مسجد گذشت.  بچه‌ها فریاد می‌زدند، دنبال هم می‌دویدند و بازی می‌کردند. پرستوها گروه گروه می‌آمدند و دور می‌زدند. وارد محلّه یتیمان شد. هوا گرم و مرطوب بود. به طرف خانه امام رفت. با دیدن دیوار خانه به یاد امام رضا علیه‌السلام افتاد. با حسرت آهی کشید. چه روزهای خوشی داشت. قبل از آنکه خلیفه، مأمور بفرستد و امام را به زور به مرو ببرد، هر روز به دیدن امام می‌آمد تا حضرت را ببیند و سخنان شیرینش را بشنود.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۴
کتابخانه فدک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی