ایســـتگــاه مطالــعه اهل قلم و اندیشه فــــدکـــــ

بر آستـان فرهیختگــی و دانش افروزی

ایســـتگــاه مطالــعه اهل قلم و اندیشه فــــدکـــــ

بر آستـان فرهیختگــی و دانش افروزی

ایســـتگــاه مطالــعه اهل قلم و اندیشه فــــدکـــــ
کتابخانه فدک در ساختمان استیجاری به متراژ 125 متر ،دارای سالن مطالعه ،اتاق مجزاء بخش کودک و بخش مرجع می باشد.
سال تاسیس:1392
جلد منابع: 7061
دارای اینترنت ADSL پرسرعت مجزا برای اعضا.
روزهای مراجعه به کتابخانه فدک فیض آباد،به شرح زیر می باشد.
خانم ها: روزهای زوج - شیفت بعدازظهر
آقایان: روزهای فرد - شیفت صبح
آدرس کتابخانه:همدان- فامنین- فیض آباد
ارتباط با کتابخانه فدک
081-36868237

بایگانی
نویسندگان

«به مجنون گفتم زنده بمان»

پدیدآور: فرهاد خضری

 ناشر: روایت فتح

 تعداد صفحات: ۲۰۸

آنجا که دجله و فرات به هم می‌رسند و اروند سرکش، زاده می‌شود، جزیره مجنون است و مهدی باکری را خورشید گرمی‌بخش آب‌های این جزیره نامیده‌اند. خورشیدی که با آب‌های اروند راهی سرزمین روشنایی شد.

«به مجنون گفتم زنده بمان»، جلد دوم از مجموعه‌ی «از چشم‌ها»، خاطراتی از زندگی شهید مهدی باکری را مرور می‌کند؛ خاطراتی که از زبان همسر، هم‌رزمان، دوستان و فرماندهان شهید بازگو شده است. راویان، خاطراتی متنوع و متفاوت از همراهی با مهدی باکری در دوران انقلاب و روزهای جنگ را روایت کرده و بر ارزش والای این خاطرات در زندگی شخصی خود تأکید دارند.

مهدی باکری در عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴، همچنین عملیات خیبر حضوری فعال داشت. وی در خلال اجرای عملیات بدر در روستای حریبه، بر اثر اصابت گلوله مستقیم نیروهای عراقی به شهادت رسید، سپس گروهی داوطلب برای بازگرداندن پیکر وی اقدام کردند، که در حال بازگشت، قایق آن‌ها مورد اصابت موشک آر.پی.جی قرار گرفت و جاوید الاثر شدند.

کتاب مهدی باکری را می‌توان در مجموعه کتاب‌های خاطرات یا تاریخ شفاهی ارزیابی کرد. عنوان داخلی کتاب، «خورشید مجنون از چشم من» است که بر این اساس نزدیکان و دوستان مهدی باکری هر یک روایتی ساده و صمیمی از وی بازگفته‌اند.

ویژگی جالب این مجموعه در آن است که بسیاری از راویان آن از کسانی هستند که نامشان کمتر به گوش خورده است.

زبان و لحن کتاب به زبان محاوره‌  نزدیک است و این موضوع به روایت‌ها، جذابیت ویژه‌ای می‌دهد. تدوینگر تلاش کرده با ارائه یک متن ادبی دلنشین، ساده و بی‌آلایشی تصویر روشنی از زندگی و شخصیت شهید مهدی باکری به نمایش بگذارد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

به هر جان کندنی بود رفتیم رسیدیم به آن طرف رود. خودی‌ها فکر کردند عراقی هستیم. هرچی گفتیم که از لشکر عاشوراییم باور نکردند. چون با چشم خودشان درگیری ما و شهید شدن مهدی و حجم آتش را دیده بودند، نمی‌توانستند حرف‌مان را باور کنند. امید نداشتند کسی از آن‌جا سالم برگردد و ما حالا برگشته بودیم. سالم هم برگشته بودیم، بدون فرمانده لشکرمان و با یک دنیا زخم و حسرت و چشمی که دنبال جای خلوت می‌گشت.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۵
کتابخانه فدک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی