معرفی متنی کتاب سه دقیقه در قیامت
معرفی متنی کتاب سه دقیقه در قیامت
سه دقیقه در قیامت عنوان کتابی از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است که توسط نشر ابراهیم هادی در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است. داستان این کتاب درباره خاطرات یکی از مدافعان حرم است که در طول عمل جراحی برای چند لحظهای از دنیا رفته و سپس با شوک قلبی احیا میگردد. داستان بر محور تجربیات، دیدهها و شنیدههای او در این چند لحظه است که به برزخ میرود. این کتاب که در مدت کوتاهی در لیست پرفروشترینهای سال قرار گرفت، حاصل چندین مصاحبه با شخصیت اصلی میباشد که به اصرار خودشان نامشان در کتاب ذکر نشده است. در ادامه خلاصهای از کتاب سه دقیقه در قیامت را میخوانید:
در ابتدای کتاب یادداشتی دربارهی تجربهی مرگ و ابعاد علمی آن صحبت میشود، سپس تجربیات مشترکی که افراد بازگشته از مرگ بیان کردهاند
فصل اول:روایت تجربه نزدیک به مرگ
فصل اول به روایت افرادی میپردازد که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند. در مصاحبه با افراد مختلف در کشورهای متفاوت، چندین مورد به صورت مشترک شناسایی شد، آنها عبارتند از: احساس مردن (مانند تماشای جسم خود از یک فاصله)، آرامش و نبودن درد (احساس تسکین آنی دردها)، تجربه خروج از بدن (خارج شدن از جسم و نگاه کردن به آن از ارتفاعی بالا)، تجربه گذر از تونل یا انتقال (احساس گذر از یک تونل یا گذرگاه تاریک که در انتهای آن نوری درخشان است)، رویت افراد نورانی (ملاقات با افراد ناشناس نورانی و یا درگذشتگان آشنا)، رویت موجود نورانی برتر (برخی افراد موجودی نورانی و برتر را میبینند که گذشتهشان را به یادشان میآورد و میخواهند که کنار آن موجود بمانند ولی نمیتوانند)، مرور کردن زندگی (تمام زندگی فرد مانند یک فیلم از برابر چشمانش گذر میکنند و بابت ناراحتیهایی که ایجاد کرده افسوس میخورد)، عروج سریع به آسمان (از مدار زمین خارج شده و از میان ستارگان میگذرند)، اکره از بازگشتن (این تجربه برای اکثر افراد چنان لذتبخش است که نمیخواهند آن را ترک کنند)، فضا و زمان متفاوت (ممکن است در طول چند ثانیه هزاران اتفاق بیفتد).
فصل دوم:ورود به عالمی دگر
از فصل دوم داستان آن مدافع حرم آغاز میشود. در ابتدا از دوران کودکی او توضیح داده که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده و با چنان عقایدی رشد کرده است. وقتی ۱۷ ساله بوده بارها از عزرائیل میخواهد که پیش از الوده شدن به گناهان این دنیا، جانش را بگیرد، تا اینکه یک شب ایشان را در خواب با ظاهری بسیار زیبا ملاقات میکند که به او میگوید هنوز زمان مرگش فرا نرسیده است. فردای آن روز تصادفی شدید میکند ولی آسیبی نمیبیند و چنین برداشت میکند که تعبیر همان خواب اوست، زیرا هم در خواب، و هم در لحظه بیداری و هم بعد از تصادف نیمه چپ بدنش درد شدیدی داشته است. بعدها به سپاه پاسداران میپیوندد و سالها در آن مشغول به کار بوده تا اینکه در سال ۱۳۹۰ در ماموریتی برای مقابله با مزدوران آمریکایی در شمال غرب کشور عازم حوالی پیرانشهر میشود. در آن عملیات چشمانش آسیب میبیند که تا سه سال با وجود مراجعه به دکترهای مختلف، درمان نمیشود. تا اینکه یک روز متوجه میشود غدهای در پشت چشمانش قرار دارد که به چشم فشار میآورد، اما چون این غده به مغز چسبیده، امکان موفقیت عمل کم بوده و ممکن است بینایی خود را از دست داده و یا آسیب مغزی جدی ببیند. در نهایت با اصرار خود او عمل صورت گرفته و ۶ ساعت به طول میانجامد.