کتاب جدید
مــــــــــــــــــــاه بر فـــــــــراز مانیفست
با پاهای برهنه و لباس یکسره، از پنجرهٔ اتاق خوابم بیرون را نگاه کردم. چند روز از آخرین داستانی که دوشیزه سادی در مورد نِد و جینکس و رفتنشان به نمایشگاه تعریف کرده بود و میگذشت. سکهٔ نقره که نِد در نامهاش به آن اشاره کرده بود، همراه با طعمهٔ ماهیگیری روی لبهٔ پنجره بود. باید قبول میکردم که داستانهای دوشیزه سادی اسرارآمیز و هیجانانگیز است. چه طور توانسته بود داستانهایش را با این اشیای بیاهمیت مرتبط کند؟ حالا میفهمیدم چرا مردم به دیدنش میآیند. در یک هفتهای که به خانهٔ دوشیزه سادی میرفتم، شاهد رفت و آمد مردم به آنجا بودم. هر روز حدود دو سه ساعت برایش کار میکردم و بعد مرخصم میکرد و من خوشحال میشدم. نمیدانم چهطور، اما ملاقاتکنندهها زمانی میآمدند که من در حال ترک آنجا بودم. دیروز، زن مسنی به دیدنش آمد که خیلی نگران و ناراحت بود. اما دوشیزه سادی آمادگی ذهنی پذیرفتن زن را نداشت.
صفحهی ۱۵۵ از رمان ماه بر فراز مانیفست
نوشته و ترجمه :کلر وندرپولو و
کیوان عبیدی آشتیانی
نشر افق چاپ اول، ۱۳۹۱ ۴۸۰ صفحه ۱۶۵۰۰ تومان