بابانظر: خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد
نویسنده:  تدوین: مصطفی رحیمی
موضوع کتاب: تاریخ عمومی آسیا خاور دور
ناشر: شرکت انتشارات سوره مهر
تاریخ نشر:  ۱۳۹۰
محل نشر: تهران
تعداد صفحات: ۵۲۲

چکیده:
نام کتاب: خاطرات شفاهی بابا نظر / مصاحبه: سید حسین بیضایی / تدوین: مصطفی رحیمی 
کتاب خاطرات شفاهی بابا نظر حاصل مصاحبه 36 ساعته سید حسین بیضایی با اوست. همه مصاحبه ها در سال 1374 و اوایل 1375 انجام شده است. 
این کتاب در 18 فصل تدوین شده است که در هر فصل خاطرات ایشان از انقلاب، جنگ و عملیاتهای مختلف است. در بخش آخر کتاب هم عکسها و اسناد را شامل می شود. 
ایشان در سال 1325 در یکی از روستاهای اطراف مشهد در یک خانواده روحانی دیده به جهان گشودند. ابتدا در مکتب خانه روستا درس خواندند و سپس به مشهد رفتند و در مدرسه عباسقلی خان مشغول درس خواندن شدند تا اینکه در واقعه خرداد 1342 طلبه ها و علما را در مدرسه نواب مورد ضرب و شتم قرار دادند و عده ای را به شهادت رساندند. ایشان نیز طلبگی را رها کردند و به نانوایی و سپس بافندگی مشغول شدند. 
محمدحسن نظرنژاد از بنیانگذاران مسابقات پاچرخه در مشهد بود که معمولاً روزهای جمعه بین جوانان برگزار می شد. 
وی به خاطر اینکه حاضر نشد عضو حزب رستاخیز شود، حدود دوازده روز تحت بازجویی قرار گرفت و کتک مفصلی خورد و در آخر با وساطت شخصی به نام سرگرد علوی آزاد شد. 

فعالیت سیاسی او پس از آزادی و از طریق حاج سید علی موسوی و آقای صبوری آغاز شد و بیشتر اقدامات نظامی انجام می داد تا امور تبلیغاتی. 
ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چند مأموریت یافتند اول اینکه به سیستان و بلوچستان بروند و جانشین رئیس ساواک خراسان را دستگیر کنند که موفق شدند. از فصل دوم این مجموعه شاهد فعالیت های انقلابی ایشان (که پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجام شد) هستیم. 
ایشان مدتی در گروه ضربت مالک اشتر مشغول به کار شدند. بعد از اینکه سپاه پاسداران تشکیل شد، وی جزء 160 نفر اولی بودند که برای ورود به سپاه امتحان دادند و قبول شدند. 
اولین مأموریت وی در سپاه، مسئولیت بخشی از عملیات سپاه برای کنترل مرز افغانستان بود و ایشان مدت 2 ماه، مسئولیت عملیات صالح آباد را برعهده داشت. بعد از عملیات صالح آباد، با ایشان تماس گرفته شد و مسئولیت گروهی از نیروهای سپاه به ایشان واگذار شد و وی به کردستان بفت و در کنار شهید چمران مشغول به کار شد. 
شهید نظرنژاد در آذرماه سال 1361 رسماً به عنوان مسئول محور تیپ 21 امام رضا علیه السلام منصوب شد. ایشان در 25 عملیات، مستقیماً شرکت داشت اما به گفته خودش هیچ عملیاتی مثل عملیات نصر هشت برایش شیرین نبود. 
محمدحسن نظر نژاد معروف به بابانظر تاریخ زنده بچه های سپاه و بسیج خراسان در جبهه و جنگ بود. بابانظر بیش از 140 ماه در مناطق جنگی بود، در بستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد، در فکه کمرش شکست، در فاو قفسه سینه اش شکافت، گازهای شیمیایی به ریه هایش رسید و وقتی جنگ تمام شد 160 ترکش در بدنش بود که تنها 57 ترکش را توانستند از تن او بیرون کنند و 103 ترکش همچنان در پیکر قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود به یادگار ماند. آن روزها برایش 95 درصد مجروحیت و جانبازی نوشتند. 
سالها پس از پایان جنگ سردار نظرنژاد به عنوان مسئول عملیات لشکر 5 نصر خراسان راهی کردستان می شود تا از واحدهای لشکر بازدید کند و در در همان کوه ها و قله ها که روزی جوانی او را دیده بودند به خاطر کمبود فشار هوا دچار تنگی نفس شده و به درجه رفیع شهادت می رسد. 
در بخشی از کتاب می خوانیم انگار ستون جبهه شده بود، به محض آنکه برای معالجه به تهران یا مشهد برای چند روزی می رفت ، مرتب به او پیغام می دادند که برگرد، بدون او کارها در جبهه پیش نمی رفت .... دستش آنقدر به خاک جبهه متبرک شده بود که پدرش هنگام مرگ از وی خواست تا اولین کسی باشد که رویش خاک بریزد. 
با مطالعه این کتاب درمی یابیم که او چگونه در تمام زندگی به خدا و ائمه اطهار علیهم السلام دلبستگی داشت و هیچگاه از وظایف دینی و اسلامیش قصور نکرد حتی در تکان دهنده ترین لحظات عمرش که دشمن را پشت سرش می دید.